دو کلمه

ساخت وبلاگ
دوستی دارم که استاد است در دیدن منفی های زندگیش و ندیدن مثبتها. تعریف میکرد: وقتی خواستم خانه بخرم طبقه هفتم یک مجتمع را خریدم با این استدلال که این مجتمع هشت طبقه دارد و ساختمان مجاورش شش طبقه. بنابراین دو فایده در طبقه هفتم خریدن وجود دارد. یک اینکه بالا سرت پشت بام نیست که هوای سرد و یا نم باران باشد. دوم اینکه حداقل یک طرف که اتاق خوابها هستند ساختمانی نیست که کسی زندگی کند و سروصدایش تو را آزار دهد. اما چندی پیش دیدم که یک سوراخ در دیوار اتاق خواب بوجود آمده. رفتم به مدیر ساختمان مجاور گفتم رفتیم پشت بام دیدیم که یک میخ طویله، کسی در دیوار زده که رخت پهن کند. در مورد پارامتر دیگر هم میگفت طبقه بالایی آن قدر سر و صدا دارد که انگار کارگاه صنعتی راه انداخته. یعنی نم باران و هوای سرد بهتر بود تا این همه سروصدا. یا مثلا نشسته بود حساب کرده بود که جمعیت ایران 85 میلیون است و جمعیت جهان 7.7 میلیارد. بعد با لحتی طنز میگفت که ببین بدشانسی به این میگن. فقط یک دهم درصد احتمال داشت که در ایران به دنیا بیایی و آن وقت اوون یک دهم درصد اتفاق افتاده . دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55

امروز فکر میکردم بد نبود داستانی می نوشتم به نام "یک مشت آشغال" . البته سوژه ی کتاب را هنوز انتخاب نکرده ام ولی احتمالا یکی از کاراکترهای اصلی آن ولادیمیر پوتین و دیگری الکساندر لوکاشنکو می توانست باشد. این دومی که دیگر نور علی نور است. در پاسخ خبرنگاری علنا گفته من دیکتاتورم. البته اگر قرار بود کاراکتر سومی هم در گوشه و کنار داستان باشد شاید "نوواک جوکوویچ" هم افتخار حضور داشت. باری در صفحه آغازین هم این مصرع یا بیت را می گذاشتم: "ما نمی دانیم آدمها کی؟ می توانند فراموش کنند؟" معنی این جمله آخر هم شاید این باشد که "هرکسی بار خودش کار خودش آتیش به انبار خودش". در انتها این را هم اضافه کنم که کینه و تنفر اصلا چیز خوبی نیست. اول از همه به خود آدم صدمه می زند. دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55

امروز فهمیدم که در قرعه کشی ماشین ایران خودرو برنده شده ایم. از بخش نامه یک پرینتی گرفتم. داشتم به جدول توضیح ماشین نگاه میکردم دیدم جلوی نام یک مدل یک ستاره گذاشته و جلوی نام خودرو دیگر دو ستاره. یاد کتاب فیزیک قدیممان افتادم فکر کنم اسمش فیزیک شریف زاده بود. مال سالهای 52 یا همان حدود. مسایل سخت را ستاره می گذاشت. و من چقدر دوست داشتم که با این جور مسائل سرگرم شوم. و بعد به خودم آمدم که زمانه چه زود بگذشت و رفت. و اینکه خود، حاصل آن همه تلاش، اینک هیچ است. گفتم "هیچ" یاد هنرمند مشهور مجسمه ساز افتادم که مجسمه هیچ را زیاد کار میکرد. پرویز تناولی. و اکنون خواندم که قالبهای مجسمه های "هیچ" تناولی معدوم شدند.. و خاطرات یکی از پی یک دگر می آیند و می روند. دو کلمه...
ما را در سایت دو کلمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : i2wordse بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:55